هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

آبی تر

چارلی چاپلین

سلام هامون من دیروز کوله پشتی که غزاله برات از چین آورده بود رو بهت دادم و پشتت انداختی و اینقدر دوست داشتی و ذوق کردی که نمیخواستی درش بیاری من هم مرتب ازت عکس میگرفتم و تو کلاه بابایی رو سرت میزاشتی و یطوری راه میرفتی که مبادا کلاهت بیفته از همه این لحظات فیلم گرفتم و فردا که بزرگ بشی کلی از دیدنشون لذت خواهی برد حالا میفهمم چرا مردم از راه رفتن چارلی چاپلین اینقدر خوششون میاد یه جورایی بچگی هاشون رو به خاطرشون میاره یا یاد لحظات زیبا و فراموش نشدنی راه رفتن بچه ها می افتن و به همین دلیله که اینقدر همه چارلی چاپلین رو دوست داشتن  
7 دی 1392

دوستت دارم پسرم

اینقدر راحت و بی دردسر راه میری که من هم خیال میکنم روزهای چهاردست و پا رفتنت فراموشم شده پسرم واسه خودت یه وسیله دستت میگیری و راه میری تازه میخوای که دنبالتم بکنیم و تو با همون راه رفتن چارلی چاپلینیتم از دست من فرار کنی خیلی شیرین کاری میکنی و خیلی دلبری میکنی نمیزاری ناخن هات رو بگیرم و همش یه سره غر میزنی گاهی هم تو سر وصورت ما میزنی بخصوص وقتی میخوای از بوس ندادن فرار کنی معنی همه چیز رو میفهمی ولی اگر نخوای به حرف ما گوش بدی خودت رو به نشنیدن میزنی وقتی بهت میگم هامون میای بریم حموم نگاهم میکنی و با چشمات میخندی و اشاره میکنی که زود باش پس معطل چی هستی یه عالمه کلاه و شال های رنگارنگ برات بافته مامان بزرگ و همه رو با عشق م...
3 دی 1392

یه نامه به دایی

دایی جونش اینها یه سری کارهایی که هامون تو سن یک سالگی انجام میده دیشب داشتم مسواک می زدم یهو با گریه اومد منو بغل کن منم بغلش کردم بعد مسواک رو از من گرفته خودش شروع کرد به مسواک زدن دندونام هههههههههه خیلی بانمک بود هادی رفته بیرون تو بالکن سیگار بکشه هامون از پشت در شیشه ای نگاش میکنه بعد هادی بهش میگه هامون به مامان بگو در رو باز کنه هامون برگشته به من میگه اه اه یعنی بیا منم تعلل کردم دیدم خودش انگشت انداخته لای در می آد بازش کنه قربونشش برم که اینقدر مهربونه میگم هامون بریم ببینیم برف اومده به بالکن نگاه میکنه و من رو هل میده اونوری باهم میریم بالکن و میبینیم خبری نیست که یه پرنده می پره یهو هامون جیغ میزنه جیک جیک جیک جیک یعن...
24 آذر 1392

سفرغم انگیز

٢٩ آبان بود که رفتیم جنوب دلم میخواست زودتر برم و بابابزرگ رو ببینم دیدمش خیلی مریض و نحیف و لاغر بود این بابای من نبود بابا سرحال سخت و  زنده بود از خدا خواستم بهش کمک کنه خیلی غصه خوردم و کلی گریه کردم  با خاله سهیلا سیما و و و بالاخره اتفاق افتاد همیشه پیش از اینکه فکر کنی اتفاق می افته بابابزرگ برای همیشه مارو تنها گذاشت و جای خالیش تا ابد برای ما خواهد ماند بابای خوبم دوستت داشتم و دارم
10 آذر 1392

تو این روزهای سخت تو همه امید منی

سلام هامونم وقتی می چرخی و من رو بغل میکنی میخوام دنیا بایسته و من باشم و تو فقط دستهای کوچیکت فقط لپهای من رو میگیره و انگشتهای نازت و ناخنهای سوهان نشده ات رو پوست صورتم من رو به اوج می بره هامونم حس میکنم این لحظه هایی که با هم هستیم و تکرار نشدنی هستن بهترین و وصف نشدنی ترین احساسیه که یه مادر فقط می تونه تجربه کنه شب پیش دستت رو به صورتم میکشیدی و انگشت کوچیکت رو توی دماغ و دهن و چشمم میکردی و من هم الکی عطسه کردم و تو که حسابی خوابت گرفته بود و نمی تونستی بخابی قاه قاه میخندی  و بعد هم هی پشت سر هم عطسه کردی و عطسه کردی و بعد از زیزی گفتنت حالا عطسه هم بلد بکنی هامون خوبم که همه زندگی من رو غرق شادی میکنی دوستت دارم دوست...
27 آبان 1392

خاله زیزی

هامونم دیشب برای اولین گفتی زیزی حالا بعد از ماما بابا زیزی سومین کلمه ای بود که هدفمند ادا میکردی منتظر بقیه کلماتت هستم گلم ...
25 آبان 1392

بدون عنوان

                 ١٠بازی برای خلاقيت کودک يکساله زمان بازی با کودکتان فقط زمان بازی و سرگرمی نیست، بلکه زمان آموزش درسهای زندگی به کودکتان هم می‌باشد.تازه‌ترين تحقيقات حاکی از آن است که خلق و خو و عادات انسان از دوران جنينی و 2 سال اول زندگی وی ناشی می‌شود .  ان بازي با کودکتان فقط زمان بازي و سرگرمي نيست، بلکه زمان آموزش درسهاي زندگي به کودکتان هم مي‌باشد.تازه‌ترين تحقيقات حاکي از آن است که خلق و خو و عادات انسان از دوران جنيني و 2 سال اول زندگي وي ناشي مي‌شود و اين نکته اهميت آموزش و روش صحيح تربيت در سنين ابتدايي تولد کودک را...
12 آبان 1392

چگونه با فرزند يک ساله خود بازي کنيم؟

17 بازي مادر و کودک بهتر است خستگي و بي‌حوصلگي را کنار بگذاريد چون اين مساله که شما تازه از سر کار برگشته‌ايد ويا خسته از کارهاي خانه هستيد براي کودک‌تان به هيچ وجه قابل درک نيست. او از شما توقع دارد که با او بازي کنيد و واقعيت اين است که اين حق طبيعي اوست. کودکي که به دليل شرايط زندگي ما مجبور است بيشتر ساعات روز را در آپارتماني کوچک زنداني باشد، کمترين توقعي که مي‌تواند داشته باشد، اين است که با او بازي کنيم. ما به شما مي‌گوييم که چگونه مي‌توانيد کودک دلبندتان را با بازي‌هايي شاد و مناسب سنش، راضي و خوشحال کنيد. به شما قول مي‌دهم که با ديدن خنده و شادي او هيچ اثري از خستگي و بي‌حوصلگي در و...
12 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد