روزهای خوب
سلام پسرم امروز که برات مینویسم تو با مامان جون تو خونه تنهایی و الان زنگ زده ود و صدای جیغت بلند بلند بود روزهایی رو که با مامان جونت میگذرونی بی من بازی های مخصوص خودتون و دلتنگی های من بزرگ میشی هامون من و شروع میکنی به حرف زدن دویدن و شیطونی کردن حالا هر روز با هم میریم پارک و تو از دیدن بچه ها لذت میبری عاشق طبیعتی پسرم دیروز بدنت جوش های ریزی زده بود که فعلن غذا خوردنت رو کم و محدود کردم تا دلیلش رو بفهمم میخام ببرمت استخر سورپرایز شدی نه تو شش ماهگی :) داریم میریم اصفهان خوش گذرونی پیش خاله سهام و نیما و موناچی تا اون موقع دیگه کامل چهاردست و پا میری پسرم حالا فقط دنده عقب میتونی بری و میری و پات زیر مبل گیر میکنه ...
نویسنده :
مادر
10:57