هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبی تر

روزهای خوب

سلام پسرم امروز که برات مینویسم تو با مامان جون تو خونه تنهایی و الان زنگ زده ود و صدای جیغت بلند بلند بود روزهایی رو که با مامان جونت میگذرونی بی من بازی های مخصوص خودتون و دلتنگی های من بزرگ میشی هامون من و شروع میکنی به حرف زدن دویدن و شیطونی کردن حالا هر روز با هم میریم پارک و تو از دیدن بچه ها لذت میبری عاشق طبیعتی پسرم دیروز بدنت جوش های ریزی زده بود که فعلن غذا خوردنت رو کم و محدود کردم تا دلیلش رو بفهمم میخام ببرمت استخر سورپرایز شدی نه تو شش ماهگی :) داریم میریم اصفهان خوش گذرونی پیش خاله سهام و نیما و موناچی تا اون موقع دیگه کامل چهاردست و پا میری پسرم حالا فقط دنده عقب میتونی بری و میری و پات زیر مبل گیر میکنه ...
31 ارديبهشت 1392

چاردست و پا

٢٣ اردیبهشت یعنی وقتی 6 ماه و دو هفته بودی تونستی چهاردست و پا بری پسر گلم مبارک باشه حالا حریره بادام فرنی سوپ برنج و سیب زمینی و (خلاصه داریم به سمت پوره و همه چیزهای خوشمزه میریم ) میخوری که عاشق حریره هستی ولی برنج و گوشت رو دوست نداشتی عقب عقب ویری تا پات بره زیر مبل گیر کنه بعد من رو نگاه میکنی و کمک میخای دوست دارم پسر گلم
24 ارديبهشت 1392

وقتی فرنی خوردن تمام میشود

وقتی هامونی غذا رو با ولع میخوره دیگه آروم میشه البته تو این عکس غمگین نیستی اینجور که پیداست بلکه از خستگی قیافت اینطوریه :) خیلی فرنی دوست داری و ناراحتی از اینکه فقط دوسه قاشق میخوری به زودی بادوم هم بهش اضاف میشه و اسم غذات میشه حریره بادوم ...
17 ارديبهشت 1392

فرنی

اینم هامونی که وقتی داره غذا میخوره با همه وجود میخوره و قاشق رو از من میگیره و میخاد خودش غذا بخوره بابا نی نی کوچولو زوده هنوز عزیزم میرسه روزی که خودت تنهایی بخوای غذا بخوری ...
17 ارديبهشت 1392

اولین روز غذا

سلام پسرم میبینی که من امروز دیگه سرکار هستم ولی مهم تر از همه اینها اینه که تو دیروز برای اولین بار فرنی خوردی البته وقتی 4 ماه و 20 روز بودی هم لعاب برنج و هم موز رو امتحان کرده بودی اما دیگه غذا خوردن به صورت جدی آغاز شده و تو غرق در شادی از تجربه مزه جدید بودی اینقدر دوست داشتی که من به جای یک قاشق دو قاشق بهت دادم گلم حالابعد از 5 روز برات حریره بادوم درست میکنم و بعد از اون هم سوپ که مطمینم خیلی دوست خاهی داشت حالا بزار از کارهات بگم همش میخای پا بزنی و حاضر نیستی زیاد از دستات استفاده کنی البته کارهای ظریفی هم مثل دستمال در آوردن از جعبه دستمال کاغذی و گرفتن کاغذ و قاشق و غیره رو به خوبی انجام میدی غلط میزنی چندتا من...
11 ارديبهشت 1392

خوابیدن هامونیی

ده روزه ذیگه حدودن مونده شش ماهگیت تمام بشه و یه شب من رو غافلگیر کردی بالشت و ملافه و پتو رو زدی کنار و دمر خابیدی الهی دورت بگردم البته من نمیذونم دورت بگردم یعنی چی؟؟؟؟ حالا وقتی میخابی 360 درجه میچرخی و منم مجبورم باهات بچرخم که روی تخت جا بشم ده بار هم غلت میزنی شعر یه پسر دارم شاه نداره رو خیلی ذوست داری و در هر حالتی عکس العمل نشون میدی روی دستات بلند میشی و کلی جلو و عقب سینه خیز میری خیلی ددری هستی و میخای بری بیرون بچرخی تازه من رو میشناسی و برای من گریه میکنی عاشق موسیقی هستی و همش داری مارو میرقصونیو خودت هم دوست دارم پسرم ...
31 فروردين 1392

هامون 6 ماهه

بالاخره بابایی از هامونم عکس گرفت که اینم نمونه اش اینم یکی دیگه که من می میرم برات پسرم ...
18 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد