هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

آبی تر

روزهای سخت

مامان جون الان که دارم برات مینویسم تو روزهای نقاهت رو داری پشت سر میزاری دلم نمیخاد اون روزهای بد رو به یاد بیارم شیر تاریخ مصرف گذشته تب خون آزمایش مدفوع اسهال حال بد بیمارستان بستری جیغ درد داد گریه آنژیو پرومتازین و ترس اضطراب دعا خدا ملیحه غزاله خانم مقدم بابا وحید عاطی سیما و و و بزار همین طور بمونه فقط تاریخ بستری شدنت 22 اسفند بود و 5 شنبه 24 مرخص حالا دکتر گفت بهت موز بدم میدونم خیلی دوست خاهی داشت پس بدون 28 اسفند وقتی 4 ماه و 20 روز بودی اولین بار غیر از شیر چیز دیگه ای بخوری امروز یهو دیدم سه تا غلت پشت سر هم زدی نزدیک بود بیفتی رو سرامیک حالا موقعی که میشورمت میخای آب رو بگیری وقتی با موبایل حرف میزنم یا کنترل تلویز...
29 اسفند 1391

پسر خوب

حالا تو حسابی بزرگ شدی و من روز به روز به تفاوتهای تو فکر میکنم و هر از گاهی هم فیلمهای کوچیک تریتو نگاه می کنم که یادم بیاد تو چطوری بودی هامون حالا به راحتی روی تختش میخابه وقتی خسته باشه و کمی بعد لا خوش اخلاقی بلند میشه بازی رو خیلی دوست داره و فقط شیزونی میخاد  دارم وقت خودم رو پیدا میکنم تا بتونم برای تو هم وقت بزارم غیر از نگرانت بودن پسرم دنیای من رو عوض کردی ممنون که اومدی ممنون که هستی و بدون خیلی دوست دارم ...
17 اسفند 1391

نی نی هزارچهره

خاله هدی میگه تو نی نیه هزار چهره ای هی مرتب عوض میشی:) راستی میدونستی با سشوار خابت میبره مامان نمیدونم صداش رو دوست داری یا گرماش رو بهرحال که روش خوبیه یه بار که احساس کردم سردت شده سشوار رو روشن کردم تو هم حسابی گیج شدی و خوابت برد منم استفاده کردم و از آن به بعد مرتب این کار رو کردیم و حالا تو خیلی راضی هستی کوچولوی من راستی یادت نره مامان خیلی دوست  داره ...
17 اسفند 1391

5 ماهگی

خاله منظر اومده بود خونمون و یه سری عکس ازت گرفت مامانی که به نطرم خیلی شبیه من شدی دوست دارم مامانی ...
15 اسفند 1391

ماجرای پوشک

امروز هامون همه جا رو جیشی کرد اول کالسکه بعد فرش بعد تشکش بعد نی نی لالای آخر سر هم مبل حالا یکی نیست بگه خوب چرا پوشکش نکردی راستش اصولن تو خونمون پوشک نمیکنم بچه رو :) اما مراقبم امروز نمیدونم چی شده بوداد وئئئوو                           نئنددذتذ ذذذان م.ن.ودندووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو. خوب این اولین دستخط هامونه چون به شدت علاقه نشون داد تایپ کنه در 4 ماهگی و یک هفته قربونش برم پسرم خوب داشتم میگفتم دلم نمیاد همش بچه رو پوشک نگه دارم تازه بعد تز اینکه دنیا رو جیشی کرد فقط به ا...
15 اسفند 1391

شاد باش همیشه

سلام هامون مامان حالا اتفاقات زیادی افتاده و تو هر روز هر ساعت هر دقیقهو هر لحظه بزرگ تذ میشی و تغییر میکنی دو روز پیش 4 ماهگی تمام شد و به ماه 5 سلام کردی تو میخندی با صدای بلند بخصوص وقتی قلقلکت میدم و بیشتر هم برای من میخندی چون بقیه موارد اخم کردی حالا به راحتی غلت میزنی و میچرخی کمی هم به جلو حرکت میکنی اینقدر آب دهان داری که نمیتونی نفس بکشی البته هم حساسیت هم دندون! برای رفلاکسی هم که داری شربت رانیتیدین میخوری:) موهات خیلی در اومده و کلی خوشکل شدی الان 7 کیلو هستی ازوقتی شیر خشک می خوری وزنت کمتر میره بالا تو دو ماه گذشته 2 کلو اضاف شده بودی که البته کم نیست اما زیاد هم نیست تو برعکس باشیر من بیشتر چاق میشدی پروند...
10 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد