دایی جونش اینها یه سری کارهایی که هامون تو سن یک سالگی انجام میده دیشب داشتم مسواک می زدم یهو با گریه اومد منو بغل کن منم بغلش کردم بعد مسواک رو از من گرفته خودش شروع کرد به مسواک زدن دندونام هههههههههه خیلی بانمک بود هادی رفته بیرون تو بالکن سیگار بکشه هامون از پشت در شیشه ای نگاش میکنه بعد هادی بهش میگه هامون به مامان بگو در رو باز کنه هامون برگشته به من میگه اه اه یعنی بیا منم تعلل کردم دیدم خودش انگشت انداخته لای در می آد بازش کنه قربونشش برم که اینقدر مهربونه میگم هامون بریم ببینیم برف اومده به بالکن نگاه میکنه و من رو هل میده اونوری باهم میریم بالکن و میبینیم خبری نیست که یه پرنده می پره یهو هامون جیغ میزنه جیک جیک جیک جیک یعن...