تولدت مبارک
نمیتونم بگم چقدر خوشحالم و چقدر از اینکه سال پیش در چنین روزی به دنیای من پا گذاشتی خوشحالم
حالا تو در یک سالگی با چنان سرعتی چهاردست و پا میری و از مبل و میز بالا میری و دیوار رو میگیری و راه میری و همچنان روی نوک انگشتات راه میری که شیطنت از چشمات میباره
ماما بابا بده بیا و یه عالمه حرفهای پشت سر هم که معلومه خیلی دوست داری حرف بزنی پسرم
وقتی از اداره برمیگردم چنان برای من ذوق میکنی و می خندی که همه وجودم لبریز از خوشی میشه
به راحتی با انگشتات اجسام ریز رو برمیداری و به راحتی قاشق رو تو دستات نگه میداری برای لباس پوشوندنت حسابی شیطنت میکنی و همه رو کلافه می کنی
4تا دندون بالا داری و دوتا کوچولوی ناز پایین به نظرم خیلی خیلی معصومی مامان خیلی زیاد
مامان بزرگ و خاله زینب و محمد و عاطفه و وحید رو میشناسی و حسابی براشون ذوق میکنی
رابطه ات با همه خوبه و من گاهی فکر میکنم اوووووه هامونم چقدر راه باید بری هنوز و چقدر کار داری هنوز
یادت باشه من همیشه مراقبتم و پشتیبانت و همیشه دوستت خواهم داشت
این اولین عکس هامون پسرمه که تو زندگیش گرفته
وقتی آروم خوابیدی همون شب اول
مامان از دیدن عکسهات سیر نمیشم
خیلی دوستت دارم