هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

آبی تر

یه نامه به دایی

1392/9/24 9:19
نویسنده : مادر
451 بازدید
اشتراک گذاری

دایی جونش اینها یه سری کارهایی که هامون تو سن یک سالگی انجام میده
دیشب داشتم مسواک می زدم یهو با گریه اومد منو بغل کن منم بغلش کردم بعد مسواک رو از من گرفته خودش شروع کرد به مسواک زدن دندونام
هههههههههه خیلی بانمک بود
هادی رفته بیرون تو بالکن سیگار بکشه هامون از پشت در شیشه ای نگاش میکنه بعد هادی بهش میگه هامون به مامان بگو در رو باز کنه هامون برگشته به من میگه اه اه یعنی بیا منم تعلل کردم دیدم خودش انگشت انداخته لای در می آد بازش کنه
قربونشش برم که اینقدر مهربونه
میگم هامون بریم ببینیم برف اومده به بالکن نگاه میکنه و من رو هل میده اونوری باهم میریم بالکن و میبینیم خبری نیست که یه پرنده می پره یهو هامون جیغ میزنه جیک جیک جیک جیک
یعنی پرنده دیده الهی مامان:)
میگم هامون رفته بودیم جنوب بزها و ببعی ها رو دیده بودیم هنوز جملم تمام نشده میگه ممممممممعععععععع ممممممععععععع
میگم گاوا چی میگفتن میگه ماااااااااااااااااع
پیشی چی میگه میاو میاو
جوجه جیک حیک جیک
با همش هم همچین میخنده و خودش رو لوس میکنهکه دل آدم میره
میگم هامونبیا این لباست جدیده بریم جلو آینه ببینیم بدو بدو میره جلو آینه و ذوق میکنه
با قاشق غذا رو به عروسکش میده اسمش گرینیه میگی گرینی گرینی هام هام
اما دریغ که خودش بخوره همچین دهنش رو میبنده که انگار زهرهماره
زینب رو صدا میکنه میگه زیزی زیزی
ممد یعنی محمد و یه سره دهنش رو به سر و صورت من میماله
همچین تلویزیون نگاه میکنه که و کتاب میخونه انگار تمام خطوطش رو حفظه
خلاصه داییش خوراکیییییه ها

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عمو مهدی
29 آذر 92 16:38
الهی قربونش برم.روز به روز بزرگتر میشه و شیرینتر
شقایق مامان آرشا
30 آذر 92 16:42
شادی هایت به بلندای امشب و غم هایت به کوتاهی امروز
خاله سهام
21 فروردین 93 17:04
[
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد