هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آبی تر

سال نو

امسال که سال تحویل بشه با همیشه و هر سال خیلی متفاوته چون تو هم کنار ما هستی عزیزم خوش اومدی راستی میدونستی تو با باباییت 36 سال اختلاف داری و هر دو متولد سال اژدها هستین ...
28 اسفند 1390

مامان بزرگ

دیروز مامان بزرگ که از خوی برگشته بود برات یه عالمه خرید کرده بود لباس های چند تیکه جوراب کفش دستکش پتو لحاف کیسه خواب واااااااااااااااااااااااااااااااااای نمیدونی چه خبر بود عزیزم اما من اصلا درک نمیکردم اینها برای توه برای تو که تو شکم من جا خوش کردی و داری به سرعت بزرگ و آماده میشی که پا به این دنیای بزرگ بزاری کوچولوی ناز من مامان خیلی از اینکه تو تو دل منی خوشحاله خیلی و البته یه اعترافی بکنم خیلی خوشحالم که مرد نیستم اون وقت تمام این لحظات شگفت انگیز رو نمیتونستم تجربه کنم لحظه لحظه منتظرم از خودت علامتی نشون بدی مثلن من حالت تهوع بگیرم یا زودتر شکمم بزرگ بشه تا با افتخار بیشتر تو رو حمل کنم عشق من آروم باش و آروم آروم خودت رو...
28 اسفند 1390

خونه جدید

سلام عشق من امروز یکشنبه است و آخرین روز کاری ما روز جمعه از خونه ای که یک سال توش زندگی کردیم و تو اونجا شکل گرفتی برای همیشه رفتیم و وارد خونه جدیدی شدیم که منظره خیلی قشنگی رو به بزرگراه همت داره و تهران زیر پامون احساس میشه فندق من دو تا اتاق تو خونه جدید داریم که یکیش برای توه اما فعلا در اختیار باباییه تا تو به دنیا بیای و یکم بزرگ تر بشی فندق کوچولو دایی حامد و عمو وحید هم اومده بودن کمک و خیلی خسته شدن خاله ملیحه هم اومده بود و کلی کمک کرد تازه اونها پارسال هم خیلی به من کمک کردن آخه دکتر و همه به من گفتن که خیلی مواظب خودم باشم چون من یه بار شیشه دارم که تویی و مسوولشم مبادا اتفاقی برات بیفته گلم تازه خال...
28 اسفند 1390

اسباب کشی

نی نی کوچولوی من ما میخوایم جمعه اسباب کشی کنیم میخوایم بریم یه خونه جدید که پنجره هاش رو به خیابون و باد خنکی از اونجا میاد تو خونه دو تا اتاق داره که هنوز یکیش مال بابایی حالا هر وقت تو بزرگ تر بشی دو تایی باهم میگیریمش از اون امروز هم دارم میرم دکتر که از حال و روز تو خبر دار بشم ببینم بالاخره ساکت رو بستی بیای این دنیا یا نه تپل من این دوسه روزه که خیلی کار دارم شنبه هم نمیام اداره تا 28 فعلا به امید دیدار ...
24 اسفند 1390

چهاشنبه سوری

نمیدونم روزی که تو بخوای بری وسط جمعیت و با آتیش بازی کنی و از روی اون بپری که خیلی هم شیطونی و غیرقابل مهار من باید چه کار کنم ؟؟؟   ...
23 اسفند 1390

خوش قدم

فندق ناز من امروز بابا دوتا خبر خوب داد اولیش اینکه یه قرارداد نگارش متن بسته واسه یه سال که 10 میلیونه هوووووووووووووووووووووووووووووووووووورا دوم اینکه تو جشنواره بین المللی عروسکی متنش پذیرفته شده خوب بهتره بدونی بابایی بهترین نویسنده تولیدات استانی شده بود و سال 87 هم بهترین کار جشنواره عروسکی بین المللی رومئو و ژولیت بابایی بود ...
22 اسفند 1390

فندق من تو هفته 5

تو داخل رحم من ،  به سرعت در حال رشد هستی عزیزم تو الان تنها به اندازه يك دونه كنجد هستی و بيشتر به يك بچه قورباغه شبیهی تا بچه يك انسان؛ که بهت میگن جنین اين جنين (که تو باشی )از سه لايه تشكيل شده  (لايه هاي اكتودرم، مزودرم و اندودرم) كه بعدا اندامها و بافتهاي بدن تو را تشكيل مي دن  بخشي از سلولهاي تو در حال ايجاد اندامهاي بزرگ بدن مانند كليه ها و كبد هستند و مجراي عصبي تو هم در ابتداي مسير رشدش  قرار داره. اين لوله عصبي (كه بعدا مغز، نخاع، اعصاب و ستون فقرات تو را به وجود می آره)، در لايه بالايي كه اكتودرم ناميده مي شود، رشد مي كند. همچنين، اين لايه، نهايتا پوست، مو، ناخنها...
22 اسفند 1390

فندق

امروز خیلی فکر کردم دوست دارم با یه اسمی صدات کنم و باهات حرف بزنم اگه پسر بودی که معلوم بودی اما حالا که من دوست دارم دختر باشی و اگر دختر باشی که نمیشه هامون صدات کنم تصمیم گرفتم بهت بگم فندق چون هم گرد و تپله هم خوش لفظه پس بهت سلام میکنم فندق ناز مامان
17 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد