هشت ماهگي
هامون من
هشت ماه گذشت هشت ماهي كه تو تمام وجود من رو پر كرده بودي از لذت و روزهاي زيباي زيادي در راه خواهد بود
ممنون مامان جون كه هستي و لحظه ها يمن رو پر از معنا و شادي مي كني
هرچند زياد بوده لحاتي كه تو درد ميكشيدي و من آب ميشدم اما بزرگ شدن تو براي من از همه چيز زيباتره
ديروز پشت چشمت ورم كرد و اولين بار آمپول زدي من تو رو تو بغلم گرفتم و دو تا آمپول زدي و اولين تاريخ آمپول گرفتن تو بود
مامان دلم ميخاد وقت كنم و برات حسابي شيرين كاري هاتو بنويسم
خيلي دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی