هامونهامون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

آبی تر

بدون عنوان

1392/7/8 14:47
نویسنده : مادر
235 بازدید
اشتراک گذاری

دلم نمیاد این روزهای قشنگ و پر از خاطره می گذرن و نه میتونم ثبتشون کنم و نه میرسم بنویسمشون

شبها شیشه خودت رو میخوری و بعد هم سرتو کج میکنی و میخوابی دلم میخاد دنیا نباشه و من باشم و تو

حالا همش میخای بیای تو بغل من و تا وقتی با زینب هستی و بازی میکنی اوضاعه خوبه ولی و به محض دیدن من بدو بدو می پری بغلم

و من هیچ کاری نمیتونم انجام بدم

حالا از مبل میری بالا و تند تند راه میری

ولی بدون تکیه گاه نمیتونی بایستی هنوز

چند روز پیش رفتیم پیش مشاور و تو حیرت زده اش کردی

بطوری که نتونست ذوق خودشو از هوش و کنجکاویت پنهان کنه

من البته خیلی از شنیدنم اینکه تو چقدر باهوشی خوشحال نشدم

جون میدونم چقدر سخته جلوتر از مسیر آب شنا کردن و همیشه با آدمهای کم هوش و حواس سرو کار داشتن

ولی امیدوارم به زودی زود بتونیم از اینجا بریم

تا تو بتونی شاد و سرحال زندگی شخصی خودت رو داشته باشی

یه مهارت خاصی هم تو آواز خوندن داری که عجیب من رو یاد دایی حامد می اندازه

و امیدوارم که اگه دوست داشتی بتونی ازش استفاده کنی و لذتش رو ببری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عمومهدی
9 مهر 92 9:10
البته امیدوارم صداش شبیه صدای عموش باشه.اینجوری من خیلی خوش به حالم میشه
رها
14 مهر 92 14:34
ای جونم این عکسایی و که کنار آب گرفتین خیلی نازه ماشا... پسرتون خوشگله ایشا.. که همیشه شاد باشین
مامان سونیا
15 مهر 92 0:20
سلام عزیزم وب خوبی داری و پسر نانازی با ما دوست میشی هامون جونم پیش ما بیاید خوشحال میشم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبی تر می باشد