بدون عنوان
شاید تو بیایی و بعدها که واسه خودت مردی شدی به نظرت من مامان خوبی برات نبوده ام
شاید به خواسته هات اونطور که باید و شاید جوابی نداده باشم
شاید مامان مهربون و دلسوزی که تصمیم های درست بتونه بگیره نباشم
شاید پر از اشتباهات جبران ناپذیر بشم و تو من رو اونطور که من انتظار دارم دوست نداشته باشی
شاید اصلن احساس نکنی که من میتونم غمخوار تو باشم و به حرفهات گوش بدم یا حتی بهترین دوست تو باشم
شاید من تنها بمونم و تو اصلن نفهمی چرا من تنهام یا برات اهمیتی نداشته باشه
اما مطمئنم که دنیای تو خیلی خیلی دورتر از من خواهد بود و تو هرگز نخواهی فهمید که من در این روزها و ماه ها چه لحظاتی داشتم و چه ها بر من گذشت
لحظاتی که روزهای شیرینش خیلی زیاد بود و روزهای سختش زیادتر چون ما به سرعت خوشی هامون رو فراموش می کنیم و سختی هاست که هر روز و شب مثل خوره به جونمون می افته و همه جیز رو هزاربرابر می کنه
خیلی از مادرها اصلن نمی فهمن دوران بارداریشون چه طوری میگذره ولی من و تو روزهای سختی داشتیم البته راضی و خوشحال هستم اما هامون ام من همه اینها رو به عشق سلامت تو سپری میکنم
پس خوب باش سالم باش و قوی
و به موقع به دنیا بیا