بدون عنوان
سلام پسرم
امروز 22 تیرماهه
یک سال برگشتم عقب جایی که تو هنوز پات به این دنیا نگذاشته بودی و با صدای خنده های قشنگت
زندگی من رو لبریز از عشق نکرده بودی
هامون خوبم
دیروز برای اولین بار خرما خوردی و چون شیرین بود خیلی دوست داشتی
زرده تخم مرغ هم دوست داری با فرنی شیرین
حالا تو غذاهات پیاز هم میریزم شاید بهتر بشه طعمش و بخای با لذت بخوری
ورچه وورجت زیاده و زیاد هم می افتی
طبیعیه من ناراحت نیستم دیروز از نی نی لایلایت افتادی آخه نبسته بودمت و تو میخاستی برگردی من رو نگاه بکنی که افتادی البته خاله سیمین پیشت بود ولی نمیدونست تو باز هستی
حالا داری تلاش میکنی از ایستاده بشینی واسه همین بیشتر می افتی
خیلی با مهارت بیشتر بلند میشی و سریعتر چهاردست و پا میری
دیروز رفتم حمام و ددم پشت سرم در میزنی
عاشق حمام کردن هستی و برای آب بازی گریه میکنی خدا نکنه کسی تو حمام باشه و تو متوجه بشی
دیگه گریه امون نمیده بهت
استخر هم که نتونستیم بریم دکترت اجازه نداد
ولی از حرف زدن خبری نیست
شیطون من