فقط 20 روز
آره پسرکم فقط ٢٠ روز دیگه مونده تا تموم این روز و شب های عجیب و غریب تمام بشه
از امروز تا ٨ آبان که خودم خیلی دوست داشتم تاریخ تولد تو باشه فقط ٢٠ روز دیگه مونده
تو این روزهای آخر من و تو حرفهای نگفته زیادی با هم داریم باید کلی راز نگفته رو برات بگم تا موقع اومدنت از همه چیز خبر داشته باشی
هامون من دنیای ما پر از چیزهای دوست داتشتنی و دوست نداشتنیه و ما انتخاب میکنیم چه چیزهایی بیشتر اطرافمون باشن و دوسشون بداریم و با دیدن و بودن با اونها شاد بشیم
وقتی اومدی یادت باشه چقدر آدم های زیادی اطرافمون هستن که برای دیدنت لحظه شماری میکردن
مثلن عمو مهدی که اینهمه با ذوق و شوق شمارش معکوسش رو آغاز کرده و هر لحظه بغل کردن تو رو تو خواب میبینه
بزرگ که شدی حرفهای زیادی برای گفتن به هم خواهید داشت
یا مثلن خامه مژگان و ملیحه شاید بپرسی چرا خامه یه روز من گفتم بالاخره شماها خاله اید یا عمه؟ که هنوز نمیدونستن منم گفتم خوب بشید خامه که اونها هم خوششون اومد و با جدیت خامه شدن
و تا امروز بیشتر از هر خاله و عمه ای برای دیدن تو لحظه شماری کردن و مژگان میخواد که مادر خونده تو باشه اما میدونی که ما تو ایران همچین چیزی نداریم متاسفانه
اینها خیلی خوب و ارزشمندن سرمایه های ما همین چیزهاست و ما با همین هاست که دلخوشیم
حرف زیاده و تو هم از نشستن زیاد من خسته میشی
الان ٢١١٢ گرم هستی و یه کوچولو از همسن های خودت ریزه تری اما میدونم که میخوای توو این ٢٠ روز بترکونی و خودت رو به ٣ کیلو برسونی
من همه تلاشم رو میکنم و با اینکه به همه میگم ٢٥٠٠ هم بشی خوبه ولی مطمینم که به ٣٠٠٠ میرسیم من به تو کمک میکنم تو هم با من همراهی کن مثل همین دفعه پیش
تکونهات کمتره چون جات کوچیکه و لی هنوز برای من دلربایی میکنی گلم
دوست دارم
مواظب خودت باش
قوی باش و شاد و پر انرژی به دنیا بیا و همه رو غافلگیر کن